loading

ارم
آهو ، پورتال جامع ایرانیان

              


• متعصّب = خشک‌مغز، یکسونگر، سخت‌اندیش، کوردل، خشک‌اندیش، سرسخت
• متعهّد = پایبند، پذیرنده، پیماندار، سوگند خورده
• متغیّر = گردیده، دگرگون شده، دگرگون شونده؛ (ریاضی، آمار، جامعه‌شناسی و …) پویشگر
• متفاوت = جداگانه، دور از هم، جدا، دگرگونه، دگرسان، دگردیس؛ یگانه
• متفرق کردن = پراکنده‌کردن، پراکندن، تاراندن، از هم جداکردن، دورکردن
• متفق القول = یکزبان، همزبان، همرای
• متفکر = اندیشمند، اندیشگر، اندیشه ور، ژرف اندیش

پسته‎ی کله قوچی ، شاخ ِ خشکبار است.
حسین ناژفر

سگ چیه که پشمش باشه !



گاندی خطاب به همسرش نوشت
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ؛
زیاد نزدیک به هم می سوزیم،
و زیاد دور از هم ، یخ می زنیم .
تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی،
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.
من باید بهترین خودم باشم برای تو.
و تو باید بهترین خودت باشی برای من .
خوبِ من ، هنرِ عشق در پیوند تفاوت هاست،
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست؛
همه سازهایش کوک نیست.
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید؛
حتی با ناکوک ترین ناکوکش.
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن؛
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد؛
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعت برق گذشتند؛
به جوانی که رفت؛
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت؛
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
آرام آرام.
زندگی به همین آسانی می گذرد.
میگذرد، هر جور که باشی .... ‌





I Believe...
That my best friend and I can do anything or nothing
and have the best time.

فریدون با یکی تصادف میکنه افسر میاد میپرسه کدومتون مقصرید ؟فریدون میگه : والله من که خواب بودم از این بپرسید

Weather for this City Weather for this City
هوای شهرهای ایران




    >

    >






از بچگی شعرها و ضرب‌المثل‌ ها را جابجا می‌گفتم یا در جای نامناسبی استفاده میکردم.

یک بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئله‌ای که من نمی‌تونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد.
بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن.

گفتم: آقا به ما گفتید بز؟!

گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست.

گفتم: آره آقا ، حمید عباسی
واقعاً مرد کهن هست.

با عصبانیت گفت:
منظورت اینه که من گاو نَرم؟

▪گفتم: آقا در مثل جای
مناقشه نیست.

گفت: حیف که اون تَرکه‌های قدیم رو ازمون گرفتن،
وگرنه حالیت می‌کردم.

گفتم: خدا خر را شناخت
شاخش نداد.

با عصبانیت گفت: به من گفتی خر؟

گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.

گفت: به من توهین کردی؟
من سی ساله تو این مدرسه‌ام
هیچ کس اندازه من اینجا نبوده.

گفتم: آب زیاد یه جا بمونه می‌گَنده.

با عصبانیت گفت:
من دیگه نمی‌تونم تحمل کنم.

محمد جوادی، پاشو برو
بگو آقای ناظم بیاد.

گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.

گفت: بذار آقای ناظم بیاد،
می‌گم اخراجت کنه.

گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.

معلم داشت
از عصبانیت خفه می‌شد که
ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم.

آقای ناظم به من گفت:
فراهانی صد بار نگفتم
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه؟

یهو معلم گفت:
آقای ناظم به من گفتی گربه؟

ناظم گفت:
در مثل جای مناقشه نیست
برادر، من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم.

معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال می‌شه.

ناظم گفت: به من گفتی شغال؟

معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست.

خلاصه دعوایی شد بیا و ببین.
کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید.
من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن.

داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم.

گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیل‌کرده هستید. خودتون می‌دونید در مثل جای مناقشه نیست. اصلاً حرف باد هواست. آدم نباید با یه حرف ساده اینقدر ناراحت بشه که.

یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو می‌گفتم.

اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت:
من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن.
بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد.
آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی می‌کنه؟ سگ زرد برادر شغاله.

یهو آقای مسئول و مرد بغل‌دستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟

بعد آقای مسئول به مرد بغل‌دستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد.

اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول. سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول می‌شم.

اقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبه‌دانه.

اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟ گزارش کنم به مقامات؟

مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست.

یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سن‌تون خجالت بکشید.

دو تا حقوق‌دان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم.
شما باید الگوی جوون‌های این مملکت باشید.
اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟
شما نمی‌دونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟

آقای مسئول گفت: احسنت.
احسنت به این پسربچه‌ی باهوش.

گفتم: چه فایده؟
هرچی می‌گم انگار یاسین تو گوش خر می‌خونم.

خلاصه

الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست، حالی می‌کنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم ما هم رفتیم قاطی باقالی‌ها، مَثَل گفتم.
اما حالیش نمیشه که نمیشه. یقه‌ام رو گرفته و می‌گه: به من گفتی باقالی.

حالا خر بيار و باقالی بار کن🙂





پرسیدند که آیا دریا زن است یا مرد؟!
این چه پرسشی است!؟
دریا اسم دختره
آیا توجه کردید !

وقتی که به بالا نگاه می کنیم
آسمان ، خورشید ، ستاره ، ناهید ، زهره ، مهتاب ، باران ، به نام. خانمهاست

به دریا نگاه میکنیم
مروارید، صدف، موج ، پری ،
به نام خانومهاست . !

به باغچه نگاه میکنیم
شبنم ، مریم ، نسترن ، رز ، ، نرگس ، یاس ، نیلوفر ، لاله ،
به نام خانم هاست .

به دشت نگاه میکنیم
آهو ، غزال ، گلشن ، کژال به نام خانمهاست .

به دل کوه نگاه میکنیم
طلا ، نقره، الماس ، یاقوت ،
به نام خانمهاست.

به تن نگاه میکنیم
نفس، جان ، گیسو، کمند ، تن ناز ، ماه رو
به نام خانمهاست.

دیگر سئوالی ندارم.
این چه ابهت وحکمتی
است که خودکلمه
،، دنیا،،
هم به نام خانمهاست.

جرای باشکوه و بی‌سابقه یکصد و سی هنرمند موسیقی نیشابور در شب زادروز پرویز مشکاتیان در باغ دلگشای خیام