قراری چون ندارد جانم اینجا |
قراری چون ندارد جانم اینجا
|
|
دل خود را چه میرنجانم اینجا؟
|
سر عاشق کلهداری نداند
|
|
بنه کفشی، که من مهمانم اینجا
|
مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟
|
|
چه میپرسی، که من حیرانم اینجا
|
نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز
|
|
ز چشم مدعی پنهانم اینجا
|
اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی
|
|
که من بیروی او نتوانم اینجا
|
نگارینی که سرگرداند از من
|
|
نگردانی، که سرگردانم اینجا
|
مرا با دوست پیمانی قدیمست
|
|
بدان پیوند و آن پیمانم اینجا
|
ز زلفش برد ما غم هست بویی
|
|
چنین زنده به بوی آنم اینجا
|
به درد اوحدی دلشاد گشتم
|
|
که آن لب میکند درمانم اینجا
|
| |
|
| |