بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ |
بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
|
|
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
|
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
|
|
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
|
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
|
|
دیگر حضور قلب نباشد خطیب را
|
ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد
|
|
در حال همچو عود بسوزد صلیب را
|
ما دوست را به دنیی و عقبی نمیدهیم
|
|
زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را
|
از من مدار چشم خموشی، که وقت گل
|
|
مشکل کسی خموش کند عندلیب را
|
همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق
|
|
هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را
|
| |
|
| |