دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ |
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
|
|
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
|
بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
|
|
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
|
هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
|
|
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
|
خون من ریزی و چشم تو روا میدارد
|
|
بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
|
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
|
|
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
|
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
|
|
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
|
دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
|
|
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟
|
| |
|
| |