دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را |
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
|
|
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
|
پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟
|
|
دستی بزن برآور این پای در گلم را
|
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
|
|
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را
|
بردند پیش قاضی از قتل من حکایت
|
|
او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را
|
جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم
|
|
گر زانکه بر گشایی یک یک مفاصلم را
|
وقتی که مرده باشم، گر مهر مینمایی
|
|
بر آستان خود نه تابوت و محملم را
|
تا نقش مهر خویشم بر لوح دل نوشتی
|
|
یکسر به باد دادی تحصیل و حاصلم را
|
عیبم کنند یاران در عشقت ای پریرخ
|
|
دیوانه ساز بر خود یاران عاقلم را
|
از غل و بند مجنون دیگر سخن نگفتی
|
|
گر اوحدی بدیدی قید و سلاسلم را
|
| |
|
| |