چو آشفته دیدی که شد کار ما |
چو آشفته دیدی که شد کار ما
|
|
نگشتی دگر گرد بازار ما
|
میزار ما را، که کار خطاست
|
|
دلیری نمودن به آزار ما
|
به فریاد ما گر چنین میرسی
|
|
به گردون رسد نالهی زار ما
|
دل ما ننالیدی از چشم تو
|
|
اگر جور کردی به مقدار ما
|
بجز ما نخواهد خریدن کسی
|
|
متاعی که بستی تو در بار ما
|
چه خسبی؟ که شبهای تاریک خواب
|
|
نیامد درین چشم بیدار ما
|
مریز اوحدی را نمک بر جگر
|
|
که شوریده او میکند کار ما
|
| |
|
| |