ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا |
ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
|
|
غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا
|
سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد
|
|
گر زیانست درین آمدن از سود، بیا
|
مایهی راحت و آسایش دل بودی تو
|
|
تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا
|
ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش
|
|
وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا
|
ریختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
|
|
باختم در هوست هر چه مرا بود، بیا
|
گر ز بهر دل دشمن نکنی چارهی من
|
|
دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا
|
زود برگشتی و دیر آمده بودی به کفم
|
|
دیر گشت آمدنت، دیر مکش، زود بیا
|
کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن
|
|
کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا
|
گر بپالودن خون دل من داری میل
|
|
اوحدی خون دل از دیده بپالود، بیا
|
| |
|
| |