بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب |
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
|
|
برون نمیرود آن صورت از خیال امشب
|
به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست
|
|
مرا نماز حرامست و می حلال امشب
|
ز باده خوردن اگر منع میکنندم خلق
|
|
بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب
|
ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست
|
|
ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب
|
گرم نه وعدهی دیدار باز دادی دل
|
|
بلای هجر نمیکردم احتمال امشب
|
هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی
|
|
نکردمی نظر مهر در هلال امشب
|
شینیدهای که: بنالند عاشقان بیدوست؟
|
|
تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب
|
| |
|
| |