ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت |
ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
|
|
از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت
|
در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی
|
|
هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت
|
آه از جگر صورت دیوار برآمد
|
|
چون عکس رخ خویش به کاشانه برانداخت
|
شوق لب چون جام عقیقش ز لطافت
|
|
خون از دهن ساغر و پیمانه برانداخت
|
فریاد! که چشمم ز فراق لب لعلش
|
|
مانندهی دریا در و دردانه برانداخت
|
دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش
|
|
بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت
|
گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست
|
|
خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت
|
| |
|
| |