نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ |
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
|
|
دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
|
دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو
|
|
بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
|
گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن
|
|
مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت
|
هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی
|
|
اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت
|
سرم را میکنی پر شور و بردل مینهی منت
|
|
دلم را میکشی در خون و برجان مینهم بارت
|
ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی
|
|
که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت
|
گل وصلی به دستم چون نمیآید چه بودیار
|
|
کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟
|
| |
|
| |