آن زخم، که از تو بر دل ماست |
آن زخم، که از تو بر دل ماست
|
|
مشنو که: به مرهمی توان کاست
|
کی وعده وفا کنی تو امروز؟
|
|
کامروز ترا هزار فرداست
|
زلفت، که به کژ روی بر آمد
|
|
با ما به وفا کجا شود راست؟
|
دریاب، که دست ما فرو بست
|
|
این فتنه، که از سر تو برخاست
|
یک روز گرم به پرسش آیی
|
|
عذرت نتوان به سالها خواست
|
عشق و لب لعلت، این چه سوزست
|
|
عقل و سر زلفت، این چه سود است؟
|
آرایش عالم از رخ تست
|
|
مشاطه رخت چه داند آراست؟
|
مطرب، بنواز نوبتی خوش
|
|
کامروز زمانه نوبت ماست
|
قولی بزن از طریق عشاق
|
|
یا خود غزلی که اوحدی راست
|
| |
|
| |