روزهداران را هلال عید ابروی شماست |
روزهداران را هلال عید ابروی شماست
|
|
شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست
|
ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب
|
|
بنده آن چشم ترک و زلف هندوی شماست
|
مشک چینی را ز غیرت بر نمیآید نفس
|
|
زان دم عنبر، که در دام دو گیسوی شماست؟
|
این که میآید دم صبحست یا باد ختن؟
|
|
یا نسیم روضهی فردوس؟ یا بوی شماست؟
|
از بهشت ار شاهدی خیزد شما خواهید بود
|
|
در جهان ار جنتی باشد سر کوی شماست
|
سوختیم از مهرتان، هم سایهای میافگنید
|
|
کندرین همسایه میل خاطری سوی شماست
|
حال محنتهای من محتاج پرسیدن نبود
|
|
محنت ما را، که خواهد بودن، از خوی شماست
|
تا ز دست آن سر زلف چو چوگان زخم خورد
|
|
این دل آشفته سرگردان تراز گوی شماست
|
بر دو رویم سال و مه این اشک خون رفتن روان
|
|
از دو رویی کردن دلهای چون روی شماست
|
گر کشیدم در کنار، از لاغری نتوان شناخت
|
|
کین تن باریک من، یا حلقهی موی شماست
|
اوحدی را دل ز سنگ انداز دوری خسته شد
|
|
باز پرسیدش، که آن مسکین دعاگوی شماست
|
| |
|
| |