عشق روی تو نه در خورد دل خام منست |
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
|
|
کاول حسن تو و آخر ایام منست
|
از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی
|
|
راه عشقت نه به پای دل در دام منست
|
مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه
|
|
بس خرابی کند این جرعه، که در جام منست
|
من حذر میکنم از عشق، ولی فایده نیست
|
|
حذر از پیش بلایی، که سرانجام منست
|
آفت سیل به همسایه رساند روزی
|
|
سخت باریدن این ابر که بر بام منست
|
روزگار از دل محنت کش من کم مکناد!
|
|
درد عشق تو، که قوت سحر و شام منست
|
تا قبای تو بر اندام تو دیدم، ز حسد
|
|
خارشد هر سر مویی، که بر اندام منست
|
نامه سهلست نبشتن به تو، لیکن از کبر
|
|
هرگز آن نامه نخوانی، که درو نام منست
|
گرد عاشق شدن و عشق نگردد دیگر
|
|
اوحدی، گر بچشد زهر، که در کام منست
|
| |
|
| |