آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست |
آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
|
|
وآنکه مرا میکشد در غم خود، آن یکیست
|
نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال
|
|
آیت دردش پرست، نسخهی درمان یکیست
|
عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل
|
|
عالم و معلوم وعلم، دین و دل و جان یکیست
|
آنکه خلیل تو بود وین که حبیب منست
|
|
دو بدور ار چه گشت، در همه دوران یکیست
|
سایه جدا میکند صورت هامون ز کوه
|
|
ورنه بر آفتاب کوه و بیایان یکیست
|
گر چه بر آمد نقوش، چشم بخود دار و گوش
|
|
سایهنشینان پرند، سایه سلطان یکیست
|
گشت کلام و نطق، مختلف اندر ورق
|
|
ورنه خدای بحق، در همه ادیان یکیست
|
هم به کرامت فزود قدر سلیمان ز دیو
|
|
گرنه کرامت بود، دیو و سلیمان یکیست
|
گرچه به حکم صروف، بر ورق این حروف
|
|
پیش و پس آمد نقط ، نقطهی ایمان یکیست
|
از سخن اوحدی نامه تفاوت گرفت
|
|
چون که به معنی رسی، آخر و عنوان یکیست
|
| |
|
| |