در خرابات عاشقان کوییست |
در خرابات عاشقان کوییست
|
|
وندرو خانهی پریروییست
|
طوقداران چشم آن ماهند
|
|
هر کجا بسته طاق ابروییست
|
به نفس چون نسیم جان بخشد
|
|
هر کرا از نسیم او بوییست
|
ورقی باز کردم از سخنش
|
|
زیر هر توی آن سخن توییست
|
من ازو دور و او به من نزدیک
|
|
پرده اندر میان من و اوییست
|
سوی او راهبر ندانم شد
|
|
تا مرا رخ به سایه و موییست
|
اوحدی، با کسی مگوی دگر
|
|
نام آن بت، که نازکش خوییست
|
| |
|
| |