تا بر دوست بار نتوان یافت |
تا بر دوست بار نتوان یافت
|
|
دل بر ما قرار نتوان یافت
|
تا نیاید نگار ما در کار
|
|
کار ما چون نگار نتوان یافت
|
بیدهان و لب چو شکر او
|
|
عاشقان را شکار نتوان یافت
|
گر بپرسیدنم نهد گامی
|
|
جز دل و جان نثار نتوان یافت
|
به جز اندر دهان و جز لب او
|
|
زندگانی دوبار نتوان یافت
|
در جهان از شمار شوخی او
|
|
تا به روز شمار نتوان یافت
|
بر وفا دل منه، که خوبان را
|
|
به وفا استوار نتوان یافت
|
اوحدی، کار عشق کن، که به نقد
|
|
به ازین هیچ کار نتوان یافت
|
پایدار، ار بگیردت غم عشق
|
|
عشق بیگیر ودار نتوان یافت
|
| |
|
| |