ای طیرهی شب طرهی خورشید پناهت |
ای طیرهی شب طرهی خورشید پناهت
|
|
آرایش عالم رخ رنگین چو ماهت
|
تاب دل ناهید ز باد خم زلفت
|
|
آ ب رخ خورشید ز خاک سر راهت
|
دیباچهی خوبی ورق روی منیرت
|
|
عنوان شگرفی رقم خط سیاهت
|
بر رشتهی پروین زده صد سوزن طعنه
|
|
تابیدن عکس گهر از بند کلاهت
|
از خاک فزون گشته سیاه تو، ولیکن
|
|
آتش زده سودای تو بر قلب سپاهت
|
فردا به قیامت گر ازین گونه برآیی
|
|
ایزد، نه همانا، که بپرسد ز گناهت
|
نزدیک شود با فلک از روی بلندی
|
|
روزی که کند اوحدی از دور نگاهت
|
| |
|
| |