بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد |
بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
|
|
دلم را با خیال خود به جان با زنده میدارد
|
به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سرای خود
|
|
چنان شاخ گل و سرو سهی نازنده میدارد
|
دعای عاشقان تست در شبهای تنهایی
|
|
که روز دولت حسن ترا پاینده میدارد
|
ز چشمت مردمی دیدیم و از روی تو نیکویی
|
|
ولی زلف سیه کار تو ما را زنده میدارد
|
مباد، ای اوحدی، هرگز ترا با خسروان کاری
|
|
غلام لعل شیرین شو، که نیکو بنده میدارد
|
مرا بس باشد این دولت که آن مهروی هر صبحی
|
|
دلم را همچو روی خویشتن فرخنده میدارد
|
| |
|
| |