موی فشانم دگر عشق به درها ببرد |
موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
|
|
در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
|
روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد
|
|
مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد
|
من ز سفرهای خود سود بسی داشتم
|
|
عشق تو در باختن سود سفرها ببرد
|
داشتم از شاخ عمر وعدهی برخوردنی
|
|
باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد
|
باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او
|
|
توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد
|
زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب!
|
|
بار کجا میهلد، دوست، که خرها ببرد؟
|
داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها
|
|
این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد
|
| |
|
| |