خاک آن بادیم کوبر آستانت بگذرد |
خاک آن بادیم کوبر آستانت بگذرد
|
|
یا شبی بر چین زلف دلستانت بگذرد
|
بعد ازین چون گرم شد بازار خورشید رخت
|
|
مشتری مشنو که: از پیش دکانت بگذرد
|
ابروانی چون کمان داری و خلقی منتظر
|
|
تا کرا دوزی؟ به تیری کز کمانت بگذرد
|
نام من فرهاد کردند از پریشانی، ولی
|
|
در زمان شیرین شود گر بر زبانت بگذرد
|
پیش تیر غم نشان کردی دلم را وانگهی
|
|
من در آن تشویش کان تیر از نشانت بگذرد
|
در ضمیر نازک اندیشت ز باریکی سخن
|
|
پیکر مویی شود تا بر دهانت بگذرد
|
نیست در عشق اوحدی را جز به زاری دسترس
|
|
وین نه پیکانیست کز برگستوانت بگذرد
|
| |
|
| |