باد بویی از دو زلفت وام کرد |
باد بویی از دو زلفت وام کرد
|
|
سوی چین آورد و مشکش نام کرد
|
غمزهی آهووش گو افگنت
|
|
تیر غم در دیدهی بهرام کرد
|
دانهی خالی، که بر رخسار تست
|
|
پای ما را بستهی این دام کرد
|
قامت من چون الف بود از نشاط
|
|
آن الف را دام زلفت لام کرد
|
نازنینا، صبح ما را همچو شام
|
|
فتنهیآن لعل خون آشام کرد
|
توسن دل، گرچه تندی مینمود
|
|
عاقبت چشم تو او را رام کرد
|
آتش روی تو ما را سخت سوخت
|
|
گر چه کار اوحدی را خام کرد
|
| |
|
| |