سوز تو شبی بسازم آورد |
سوز تو شبی بسازم آورد
|
|
وندر سخنی درازم آورد
|
زان دم که تو روی باز کردی
|
|
از هر چه بجز تو بازم آورد
|
گر تیغ زنند رخ نپیچیم
|
|
زین قبله که در نمازم آورد
|
اقبال به کعبهی وصالت
|
|
بیدرد سر مجازم آورد
|
چون توبهی منزل امانی
|
|
با بدرقه و جوازم آورد
|
لطف تو به مکهی حقیقت
|
|
از بادیهی حجازم آورد
|
آن بخت که دل به خواب میجست
|
|
بیدار ز در فرازم آورد
|
این قاعدهی نیازمندی
|
|
در عهد تو بینیازم آورد
|
چون دید که: شمع جمع عشقم
|
|
اندوه تو در گدازم آورد
|
گستاخی اوحدی برتو
|
|
در غارت و ترکتازم آورد
|
| |
|
| |