تیر از کمان به من اندازد |
تیر از کمان به من اندازد
|
|
عشق از کمین چو برون تازد
|
درکس نیوفتد این آتش
|
|
کو را چو موم بنگدازد
|
چون شاه ما سپه انگیزد
|
|
چون ماه ما علم افرازد
|
از دست بنده چه کار آید؟
|
|
جز سرکه در قدمش بازد؟
|
آن کس که غیر او داند
|
|
هرگز بغیر نپردازد
|
در پرده راه ندارد کس
|
|
و آنگاه پرده که او سازد
|
بنوازدم چو بخواهد زد
|
|
پس بهتر آنکه بننوازد
|
بس فتنها که برانگیزد
|
|
آن رخ چو پرده براندازد
|
با اوحدی غم او هر دم
|
|
از گونهی دگر آغازد
|
| |
|
| |