چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد |
چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
|
|
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد
|
اگر برابرش آیم به خشم برگردد
|
|
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد
|
به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
|
|
کسی بجوید و با مهر او در آمیزد
|
شبی که بر سر کویش گذر کنم چون باد
|
|
رقیب او ز جفا خاک بر سرم بیزد
|
و گر به چشم نیازش نگه کنم روزی
|
|
به خشم درشود و فتنهای برانگیزد
|
در آتشم من و جز دیده کس نمیبینم
|
|
که بیمضایقه آبی بر آتشم ریزد
|
نه کار ماست چنین دوستی، ولی چه کنم؟
|
|
که اوحدی ز چنین کارها نپرهیزد
|
| |
|
| |