دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند |
دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند
|
|
از خرابات سوی صومعه مست آوردند
|
هیچ میخواره ندارد طمع حور و بهشت
|
|
این بشارت به من باده پرست آوردند
|
ساقیانش، ز می عشق چو گردیدم مست
|
|
به می دیگرم از نیست به هست آوردند
|
زلف و خال و خط خوبان همه رنجست، آنها
|
|
از کجا این همه تشویش به دست آوردند؟
|
این شگرفان که نگنجند در آفاق از حسن
|
|
در چنین سینهی تنگ از چه نشست آوردند؟
|
قلب سالوس و ریا را نشکستند درست
|
|
مگر این قوم که در زلف شکست آوردند
|
اوحدی را چو ازین دایره دیدند برون
|
|
زود در حلقهی آن زلف چو شست آوردند
|
| |
![Print](https://aaahoo.com/images/Act/print.gif) |
![aaahoo](http://aaahoo.com/images/logo/aaahooweb2F.gif) | |