یار آن کسی بود که به کارت نگه کند |
یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
|
|
باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند
|
گاه دعا به نالهی زیرت چو گوش کرد
|
|
روز بلا به گریهی زارت نگه کند
|
روزی اگر ترا به میان در کشد غمی
|
|
دستی بگیرد و ز کنارت نگه کند
|
بار کسی بکش، که ز پای ار بیوفتی
|
|
باری به اوفتادن بارت نگه کند
|
چون مست شد ز بادهی اندوه او سرت
|
|
جامی دو کم دهد، به خمارت نگه کند
|
از مهر دوستی چه کنی فخر؟ کو ز کبر
|
|
هر ساعتی به دیدهی عارت نگه کند
|
اغیارات ار نگه نکند هیچ باک نیست
|
|
چون اوحدی بکوش، که یارت نگه کند
|
| |
|
| |