دلدار دل ببرد و زما پرده میکند |
دلدار دل ببرد و زما پرده میکند
|
|
ما را ز هجر خویشتن آزرده میکند
|
دل برد و جان اگر ببرد نیز ظلم نیست
|
|
شاهست و حکم بر خدم و برده میکند
|
ما را ز هجر خویش بده گونه مرده کرد
|
|
اکنون عتاب و عربده ده مرده میکند
|
یکتایی دلم ز جفا هر دمی دو تا
|
|
آن طرهی دراز دو تا کرده میکند
|
طفلان دیدگان مرا دایهی غمش
|
|
از خون دل برای چه پرورده میکند؟
|
چشمش ز پیش زلف سیه دل نمیرود
|
|
وین نازنیست خود که پس پرده میکند
|
گلگون اشک دیده ز درد فراق او
|
|
بر روی اوحدی گذر آزرده میکند
|
| |
|
| |