گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند |
گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند
|
|
او را چو قبله کعبهی هر کشوری کنند
|
از حیرت جمال تو در چشم عاشقان
|
|
چندان نظر نماند، که بر دیگری کنند
|
بیزیوری چو فتنهی شهرست روی تو
|
|
خود رستخیز باشد ارش زیوری کنند
|
برگشتن از حضور تو ممکن نمیشود
|
|
بگذار تا بکشتن من محضری کنند
|
من دور ازین طرف نتوانم شدن به قصد
|
|
بر قصد من به هر طرف ار لشگری کنند
|
گر نقش چینیان بدو پیکر رسد ز چین
|
|
مشکل گمان برم که چنین پیکری کنند
|
خاک در تو بر سر من کن، که عار نیست
|
|
هم خاک کوی دوست اگر بر سری کنند
|
این جورها، اگر تو مسلمانی، ای پسر
|
|
هرگز روا مدار که: بر کافری کنند
|
از من مپیچ روی، که عیبی نداشتند
|
|
شاهان، گر التفات سوی چاکری کنند
|
ای اوحدی، گرت هوس دلبران کند
|
|
دل برجفا بنه، که وفا کمتری کنند
|
| |
|
| |