تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟ |
تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟
|
|
به تو مشغول وز خود بیخبرم باید بود؟
|
چاره کردم که مگر درد تو بهتر گردد
|
|
چو بتر شد، به ازین چاره گرم باید بود
|
در میان بندم ازان زلف سیه زناری
|
|
اگر از دایره دین بدرم باید بود
|
دوستی کم نکنم، با تو پسر، ور به مثل
|
|
دشمن مادر و خصم پدرم باید بود
|
نگذارم که به خورشید کنندت مانند
|
|
ور به جان منکر شمس و قمرم باید بود
|
نه به مهری که بریدی تو، ز دستت بدهم
|
|
که گرم سر ببری سر به سرم باید بود
|
من که جز قصهی عشق تو ندانم سمری
|
|
اوحدی وار به عالم سمرم باید بود
|
| |
|
| |