دیگی که پار پختم چون ناتمام بود
|
|
باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود
|
امسال نام خویش بشویم به آب می
|
|
کان زهدهای پار من از بهر نام بود
|
بسیار سالهاست که دل راه میرود
|
|
وانگه بدان که: منزل اول کدام بود؟
|
چون آمدم به تفرقه از جمع او، مگر
|
|
آن بار خاص باشد و این بار عام بود
|
بر دل شبی ز روزن جان پرتوی بتافت
|
|
گفتم که: صبح باشد و آن نیز شام بود
|
وقتی سلام او ز صبا میشنید گوش
|
|
در ورطها سلامت ما زان سلام بود
|
زین پس مگر به مصلحت خود نظر کنیم
|
|
کین چند گاه گردن ما زیر وام بود
|
دل زین سفر کشید به هر گام زحمتی
|
|
من بعد کام باشد، کان جمله گام بود
|
وقت این دمست اگر ز دم غول میرهیم
|
|
کان چند ساله راه پراز دیو و هام بود
|
در افت و خیز بردهام این راه را به سر
|
|
کان بار بس گران و شتر بس حمام بود
|
بر آسمان عشق وجود هلال من
|
|
صد بار بدر گشت ولی در غمام بود
|
جوهر نمینمود ز زنگار نام وننگ
|
|
شمشیر ما که تا به کنون در نیام بود
|
اکنون درست گشت: جز احرام عشق او
|
|
در بند هر کمر که شد این دل حرام بود
|
گر دیرتر به خانه رسد زین سفر که کرد
|
|
تاوان بر اوحدی نبود، کو غلام بود
|
| |
|
|