بریدن حیفم آید بعد از آن عهد |
بریدن حیفم آید بعد از آن عهد
|
|
چنین رویی نشاید آن چنان عهد
|
گرفتم عهد ازین بهتر نداری
|
|
به زودی تازه کن باری همان عهد
|
چو گل عهد تو بس ناپایدارست
|
|
از آنم پیر کردی، ای جوان عهد
|
به عهدت دست میگیری، چه سودست؟
|
|
چو یک ساعت نمیپایی بر آن عهد
|
چو فرمانت روان گردید بر من
|
|
برون رفتی و بشکستی روان عهد
|
میان بستی به خون ریزم دگر بار
|
|
تو پنداری نبود اندر میان عهد
|
دریغ، ای تیر بالا، ار نبودی
|
|
ترا با اوحدی همچون کمان عهد
|
| |
|
| |