یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر |
یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر
|
|
بعد از آن یادم نکردی، یاد میدار، ای پسر
|
نیک بد حالم ز دست هجر حال آشوب تو
|
|
لطف کن،ما را به حال خویش مگذار، ای پسر
|
کشتهی چشم توام، غافل مباش از حال من
|
|
گوشمالم بر مده، گوشی به من دار، ای پسر
|
نالهی من در غم هجر تو شد زیر، ای نگار
|
|
رحمتی کن، کز غم هجر توام زار، ای پسر
|
چون گل وصلی نخواهی هرگزم دادن به دست
|
|
خارم از پای دل حیران برون آر، ای پسر
|
گفتهای: در کار عشق من بباید باخت جان
|
|
خود ندارم در دو گیتی غیر ازین کار، ای پسر
|
گفتمش: بوسی بده، گفتا که: پر بشمار زر
|
|
زر ندارم، چون شمارم؟ بوسه بشمار، ای پسر
|
دیگران را چون به وصل خویشتن کردی عزیز
|
|
اوحدی را همچو خاک ره مکن خوار، ای پسر
|
| |
|
| |