کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر |
کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر
|
|
و آن مغلی مغولها بر سر و دوش او نگر
|
رنگ قمر کجا بری؟ روی چو ماه او ببین
|
|
تنگ شکر چه میکنی؟ لعل خموش او نگر
|
شیوه کنان چو بگذرد بر سر اسب گوی زن
|
|
تندی مرکبش ببین، گرمی و جوش او نگر
|
در عجبی ز حیرتم، در رخ چون نگار او؟
|
|
حیرت من چه میکنی؟ بردن هوش او نگر
|
گر به رخش نگه کنم، بهر نگاه کردنی
|
|
زهر مریز بر دلم، چشمهی نوش او نگر
|
مست شبانه بامداد، آمد و کرد قتل ما
|
|
فتنهی روز ما ببین، مستی دوش او نگر
|
ای که به وقت تاختن غارت او ندیدهای
|
|
حجرهی اوحدی ببین، خانه فروش او نگر
|
| |
|
| |