دل من فتنه شد بر یار دیگر |
دل من فتنه شد بر یار دیگر
|
|
چه خواهی کردن، ای دل، بار دیگر؟
|
ندیدم در تو چندان کاردانی
|
|
که اندر پیش گیری کار دیگر
|
بهل، تا بر سرما پاره گردد
|
|
به نام نیک یک دستار دیگر
|
ازان زاری نه بیزاری، همانا
|
|
که از نو مینهی بازار دیگر
|
میانت را نبود آن بند غم بس؟
|
|
که میبندی بدو زنار دیگر
|
چنان زان رخنها نیکت نیامد
|
|
که خواهی جستن از دیوار دیگر
|
مرا گویی: کزین یک برخوری تو
|
|
چه برخوردم ز پنج و چار دیگر؟
|
چرا دلدار نو میآزمایی؟
|
|
چو دیدی جور آن دلدار دیگر
|
چو آسانت نشد دشوار، بنشین
|
|
چو افتادی درین دشوار دیگر؟
|
گرین برق آن چنان سوزد، که دیدم
|
|
که دارد طاقت دیدار دیگر؟
|
تو آن افسانه و افسون ندانی
|
|
کزین سوراخ گیری مار دیگر
|
مکن دعوی به عشق شاهدان پر
|
|
که موقوفی به این اقرار دیگر
|
بهل عشقی که کشتست اوحدی را
|
|
بسان اوحدی بسیار دیگر
|
| |
|
| |