باد بهار میدمد و من ز یار دور |
باد بهار میدمد و من ز یار دور
|
|
با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
|
آنرا که در کنار به خون پروریدهایم
|
|
خون در کنار دارم و او از کنار دور
|
کارم ز دست رفت، چه معنی که دوستان
|
|
یادم نمیکنند بر آن نگار دور
|
دیدی تو کارمن چو نگار، این زمان ببین
|
|
رویم به خون نگار وز دستم نگار دور
|
ای باد صبح، اگر بر منظور ما رسی
|
|
آن بینظیر گو: نظر از ما مدار دور
|
صد بار جور کردی و تندی نمود، لیک
|
|
چندین نگشتهای به جفا هیچ بار دور
|
ای اوحدی، برو تو، که عهد وفای دوست
|
|
بازم نمیهلد که :شوم زین دیار دور
|
| |
|
| |