گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر |
گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر
|
|
دور بادا! که کند صبر ز یاد تو ضمیر
|
دلم آخر ز تو چون صبر تواند؟ کاول
|
|
گلم از خاک سر کوی تو کردند خمیر
|
چشم ازان غمزه و رخسار بنتوانم دوخت
|
|
اگرم غمزه و چشم تو بدوزند به تیر
|
سر فدا کردم و جان میدهم و دل برتست
|
|
جگرم نیز مکن خون، که نکردم تقصیر
|
نکنم قصهی زلفت،که حدیثیست دراز
|
|
نبرم نام فراقت، که گناهیست کبیر
|
بارها پیش تو این نامه فرستادم، لیک
|
|
دیرها شد که جواب تو نیاور بشیر
|
چون رسد نامهی وصل تو به من؟ چونکه ز کبر
|
|
نام من خود ننویسی و نگویی به دبیر
|
گوش بر نالهی من دار و ببین حال دلم
|
|
تا ننالم به خدایی ،که سمیعست و بصیر
|
ناگزیرست که با خولی تو درسازد دل
|
|
که ندارد نظر از دیدن روی تو گریز
|
فاش کرد اوحدی این واقعه بر پیر و جوان
|
|
که: تو معشوق جوانی و منت عاشق پیر
|
| |
|
| |