نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش |
نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش
|
|
ور زانکه میسپردم در حال میشکستش
|
نقاش دوربین را از دست بر نیاید
|
|
نقش دگر نهادن پیش نگار دستش
|
کی در کنارم آید؟ چو زان میان لاغر
|
|
در چشم من نیاید غیر از کمر، که بستش
|
هر کس که دید روزی از دور صورت او
|
|
نزدیک دوربینان دورست باز رستش
|
در سالها نیاید روزی به پرسش ما
|
|
ور ساعتی بیاید یک دم بود نشستش
|
جز روی او نباشد قندیل شب نشینان
|
|
جز کوی او نباشد محراب بت پرستش
|
نی، پای بر نیاورد از دامش اوحدی، کو
|
|
سر نیز بر نیاورد از نیستی که هستش
|
| |
|
| |