دلم خرقهای دارد از پیر عشق |
دلم خرقهای دارد از پیر عشق
|
|
که گردن نپیچد ز زنجیر عشق
|
حلالست مالم به فتوای شوق
|
|
مباحست خونم به تقریر عشق
|
هزیمت همان روز شد شاه عقل
|
|
که در شهر تن خیمه زد میر عشق
|
اگر عاشقی ترک ایمان بگوی
|
|
که جز کافری نیست توفیر عشق
|
درین باغ اگر لاله چینی و گل
|
|
نخواهی شدن مرغ انجیر عشق
|
اگر نیستی چون کمان بر کژی
|
|
دل خود سپر کن بر تیر عشق
|
به معقول مگرو، که ما را حدیث
|
|
ز قرآن شوقست و تفسیر و عشق
|
خرد را رها کن، که خواب خرد
|
|
پراکنده باشد به تعبیر عشق
|
من و اوحدی در ازل خوردهایم
|
|
ز بستان «قالوابلی» شیر عشق
|
| |
|
| |