ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام |
ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
|
|
بندهی قد خوش و رفتار چالاک توام
|
قرص خورشیدی، که چون بر رویت اندازم نظر
|
|
روشنایی باز میدارد ز ادراک توام
|
فارغ از حال دل آشفتهیزار منی
|
|
فتنهی خال رخ خوب طربناک توام
|
بر سر کوی تمنای تو از نزدیک و دور
|
|
هر کسی را آبرویی هست و من خاک توام
|
مار زلفت بر دلم هر لحظه نیشی میزند
|
|
شربتی بفرست از آن لعل چو تریاک توام
|
سرمه سازم دیدهای پاک بین خویش را
|
|
گر به دست آید غبار دامن پاک توام
|
اوحدی را در کمند آور، چو صیدی میکنی
|
|
ورنه من خود روز و شب دربند فتراک توام
|
| |
|
| |