نبض دل شوریدهی محرور گرفتم |
نبض دل شوریدهی محرور گرفتم
|
|
دامن ز هوی و هوسش دور گرفتم
|
زین حجرهی ویرانه چو شد سیر دل ما
|
|
راه در آن خانهی معمور گرفتم
|
گر راه درازست، چه اندیشه؟ که پنهان
|
|
ره توشه ازان منظر منظور گرفتم
|
در صورت حورا صفتی نیست ز حسنش
|
|
من دیده ز دیدار چنان حور گرفتم
|
تا مرده دلان را ز کف غم برهانم
|
|
چون روح نفس در نفس صور گرفتم
|
در حضرت سلطان معانی به حقیقت
|
|
بردیم مثال خود و منشور گرفتم
|
ای اوحدی، آن نور که پروانهی اویی
|
|
چون رفت؟ که این تابش از آن نور گرفتم
|
| |
|
| |