گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم |
گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
|
|
و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم
|
دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان کم شد
|
|
که غیر از نقش یک رنگی، نه او دارد، نه من دارم
|
دلم گر چشم اقراری براندازد بغیر او
|
|
دو چشم او برانگیزد جهانی را به انکارم
|
مرا از بس که او دم داد و دل غم دید در عشقش
|
|
غمش بگسیخت تسبیحم، دمش دربست زنارم
|
میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او
|
|
از آن شب واله و حیران، نه در خوابم، نه بیدارم
|
تو از هر چاردیواری نشان من چه میپرسی؟
|
|
که یار از شش جهت بیرون و من در صحبت یارم
|
کسی کو جان من باشد چه با او دوستی ورزم؟
|
|
نباشد دوستی با او که خود را دوست میدارم
|
ز باغ ورد او دوری نخواهم کرد تا هستم
|
|
بهل، تا داغ ورد او بسوزد اوحدیوارم
|
| |
|
| |