مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم |
مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم
|
|
یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم
|
دانم که: دهد عقل نکوخواه مرا پند
|
|
لیکن عجب ارپند نکوخواه بگیرم
|
تا هیچ کسم راز دل ریش نداند
|
|
این اشک روان بر رخ چون کاه بگیرم
|
هر چند بکوشید که بیگاه بیاید
|
|
من نیز بکوشم که ز ناگاه بگیرم
|
گر زانکه به بالای بلندش نرسد دست
|
|
در دست کنم زلفش و کوتاه بگیرم
|
از چاه ز نخ گر ندهد آب، چو دزدان
|
|
بر قافلهی عشق سر چاه بگیرم
|
دست ار به رکابش نتوانیم رسانید
|
|
باشد که عنان دل گمراه بگیرم
|
زان ساعد و زلف ار کمری سازم و طوقی
|
|
تاج از ملک و باج سر از شاه بگیرم
|
با اوحدی ار حیلت روباه کند خصم
|
|
من نیستم آن شیر که روباه بگیرم
|
| |
|
| |