من دل به ننگ دارم و از نام فارغم |
من دل به ننگ دارم و از نام فارغم
|
|
ترک مراد کردم و از کام فارغم
|
خلق از برای دانه به دام اوفتاده، من
|
|
در دانه دل نبستم و از دام فارغم
|
دربان اگر نمیدهدم بار، دل خوشم
|
|
سلطان اگر نمیکند اکرام فارغم
|
فارغ نشستن تو به ایام ساعتیست
|
|
آن کس منم که در همه ایام فارغم
|
خامی اگر ز دور خیالی همی پزد
|
|
من سوختم ز پخته و از خام فارغم
|
کس چون کند ز بهر سرانجام ترک جام؟
|
|
جامی بده، که من ز سرانجام فارغم
|
ای باد صبحدم، ز سر کوی آن نگار
|
|
بویی به من رسان، که ز پیغام فارغم
|
گر میزند معاینه شمشیر، حاکمست
|
|
ور میدهد مکابره دشنام، فارغم
|
گر اوحدی ز سرزنش عام خسته شد
|
|
من خاص دوست گشتم و از عام فارغم
|
| |
|
| |