مشتاق یارم و به در یار میروم |
مشتاق یارم و به در یار میروم
|
|
دلدارم اوست، در پی دلدار میروم
|
تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی
|
|
مانند سایه بر در و دیوار میروم
|
او در میان دایرهی خانه نقطهوار
|
|
من گرد خط کوچه چو پرگار میروم
|
صدبار چون خلیل مرا سوختند وباز
|
|
همچون کلیم در پی دیدار میروم
|
دوشم نشان دوست به بازار دادهاند
|
|
عیبم مکن که بر سر بازار میروم
|
با یادش ار برهنه به خارم برآورند
|
|
گویی که: بر حریر، نه بر خار میروم
|
با صوفیان صومعه احوال من بگوی
|
|
کز خانقاه بر در خمار میروم
|
از گردنم حمایل تسبیح برگشای
|
|
امشب که من به بستن زنار میروم
|
گویی: دلیل چیست که خود شربتی نساخت؟
|
|
از پیش این طبیب، که بیمار میروم
|
بیچاره شد ز چارهی کار من اوحدی
|
|
زانش وداع کردم و ناچار میروم
|
| |
|
| |