ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟ |
ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟
|
|
بیخبریم از لبت، هم خبری میرسان
|
نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس
|
|
ولولهی اهل عشق، دبدبهی حارسان
|
در دل بیدانشان مهر تو دانی که چیست؟
|
|
مصحف و دست یهود، گوهر و پای خسان
|
از گل روی تو چون یاد کنم در چمن
|
|
نعره زنم رعدوش، گریه کنم ابرسان
|
این نفس گرم را ز آتش عشقی شناس
|
|
تا نبود در ضمیر چون گذرد بر لسان؟
|
یک نفس، ای ساروان، پیشروان را بدار
|
|
تا به شما در رسد قافلهی واپسان
|
گوهر وصل تو من باز به دست آورم
|
|
یا به نماز و نیاز، یا به فسون و فسان
|
چند کنی، اوحدی، ناله؟ که در عشق او
|
|
تیر جفا خوردهاند از تو نکوتر کسان
|
در غمش از دیگری هیچ معونت مجوی
|
|
دود دل خویشتن به ز چراغ کسان
|
| |
|
| |