شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن |
شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن
|
|
مسکینتر از من عاشقی غمخوار نتوان یافتن
|
در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود
|
|
در شهر چون او دلبری عیار نتوان یافتن
|
ما را ملامت گو: مکن زین پس به مستی، اوحدی
|
|
کز دور چشم مست او هشیار نتوان یافتن
|
هرگز به بیداری کجا دستم به وصل او رسید؟
|
|
چون یک شب این بخت مرا بیدار نتوان یافتن
|
ای دل، گر آب زندگی جویی، به تاریک مرو
|
|
کین کار بیرون از لب آن یار نتوان یافتن
|
زینسان که من میبینم این آشفتگی، سالی دگر
|
|
اندر دیار عاشقی دیار نتوان یافتن
|
بالای سرو بوستان هم نغز میآید، ولی
|
|
در سرو بستانی چنین رفتار نتوان یافتن
|
در کارگاه سینه چون سودای او بر کار شد
|
|
یک لحظه ما را بعد ازین در کار نتوان یافتن
|
ای اوحدی، گر خون شود دل در غم او، گو: بشو
|
|
بیمحنتی وصل چنان دلدار نتوان یافتن
|
| |
|
| |