گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو |
گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
|
|
سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو
|
آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ
|
|
میلی کی او کند که بود پای بست تو؟
|
قاضی ترا به دیده ملامت همی کند
|
|
بر محتسب، ز دست محبان مست تو
|
سر بگذرد به چرخ بلندم به گردنی
|
|
گر دست من رسد به سر زلف پست تو
|
صد بار پیش دشمن اگر بشکنی مرا
|
|
سهلست پیش من، چو نبینم شکست تو
|
دردا! که هستیم ز فراق تو نیست شد
|
|
کامی ندیده از دهن نیست هست تو
|
یک ساعت اوحدی به دو چشمت نگاه کرد
|
|
پنجاه تیر بر دلش آمد ز شست تو
|
| |
|
| |