سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو |
سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
|
|
روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
|
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست
|
|
غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
|
هر کسی از غم پناه خود به جایی میبرد
|
|
من چو غم بینم روم شادیکنان در کوی تو
|
چشم ترکت را غلامان گر چه بسیارند، لیک
|
|
زین غلامان مقبل آن خالست و مخلص موی تو
|
من به غم خوردن نهادم گردن بیچارگی
|
|
زانکه کس شادی نبیند در جهان از خوی تو
|
اوحدی، تن در شب غم ده، کزین شیرینلبان
|
|
روز شادی کس نخواهد کرد جست و جوی تو
|
| |
|
| |