کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته |
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
|
|
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
|
به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی
|
|
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته
|
همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
|
|
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته
|
گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
|
|
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته
|
ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
|
|
بدین شکستهی مسکین ناتوان رفته
|
به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
|
|
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته
|
چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
|
|
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته
|
| |
|
| |