ای مرغزار جانها لعل تو آب داده |
ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
|
|
وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده
|
رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته
|
|
چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده
|
دل را لب تو از می تاراج روح کرده
|
|
جان را رخ تو از خوی بوی گلاب داده
|
پیش رخ و جبینت باج و خراج هر دم
|
|
هم مشتری کشیده، هم آفتاب داده
|
بیدار با تو خواهم یکشب که باده نوشم
|
|
وان مردم دگر را سر سوی خواب داده
|
چشم من از خیالت هر سوزنی که بسته
|
|
توفان گریه آن را یکسر بب داده
|
فردا مگر عقوبت کم باشد اوحدی را
|
|
امروز عشقت او را چندین عذاب داده
|
| |
![Print](https://aaahoo.com/images/Act/print.gif) |
![aaahoo](http://aaahoo.com/images/logo/aaahooweb2F.gif) | |